تبریک به مناسبت هفته بسیج به ارواح طیبه امام (ره) و تمامی شهدا

و تبریک  هفته بسیج به  امام حی حضرت ایت الله العظمی خامنه ای که خود اسوه و 

الگوی تمام بسیجیان عالم است

و تبریک به تمامی بسیجیان جان بر کف و پیرو ولایت که نه تنها پرچم اسلام

را بر زمین نگذاشتند بلکه هرچه امیدوارتر و قویتر پیش میروند تا تحت ولای رهبر

خود پرچم اسلام را به صاحب اصلی اش امام زمان (روحی له الفداک) برسانند...

(اللهم عجل لولیک الفرج)

اخه نمیدونم کی شما و سازمان مللتون و او مجمع ها و نمایندگانتون و داخل ادم حساب

کرده که اینقدر داد و بیداد میکنید ( که ما به ایران حمله میکنیم)

شما دماغتون و نمیتونید بالا بکشید میخواید به ایران حمله کنید....

احمق ها فکر کردین ایران  ،افغانستان و عراق که حمله کنید بگیرید....

امام ما گفت اگر تهدید کنید تهدیدتون میکنیم چه برسه به .....

(پاینده باد ایران اسلامی)

این پست و دیر گذاشتم ولی دیدم لازم که بگم گور بابای آمانو و هرکسی که چشم نداره مملکت مارو ببین

یکی نیست به این احمق ها بگه که اخه ما داریم هرروز توی دنیا بی اعتبار تر میشیم یا شما ها...

اصلا به کوریه چشم تو آقای آمانو بچه های تیم ملی والیبال ما اومدن تو مملکت خودت تیمتون و با اقتدار بردن

دم همه ی بچه های تیم ملی والیبال گرم خدا خیرشون بده.......

از زبون پسر شهید حسن مقدم با یه واسطه اخرین خواب شهید تو شب عید قربان و شنیدم.

صبح عید قربان وقتی از خواب بیدار شد حال عجیبی داشت

وقتی ازش علت و جویا شدم ؛ گفت :دیشب خواب دیدم که از دنیا رفتم و من و گذاشتن توی قبر

فضای قبر خیلی تنگ و تاریک بود و خیلی داشتم اذیت میشدم که دو ملک با حالت بدی برای پرسش و پاسخ اومدن

از من پرسیدن که تودنیا چه کارکردی؟

خواستم بگم که من سردار سپاه بودم با خودم گفتم نه ؛ خواستم بگم که 8 سال تو جبهه و جنگ بودم

بازم به خودم گفتم نه؛ که یک دفعه به خودم اومدم و زبونم باز شد و بهشون گفتم که من گریه کن امام حسین بودم

تا این و گفتم فضای قبر باز و نورانی شد ودو ملک با تبسم رفتن.......

(یاد و خاطره تمام شهیدان زنده و جاوید باد)

شادی روحش صلوات...

بارها و بارها عکس برادر شهیدش و بین عکس شهدای مسجد

دیده بودم ولی مثل بقیه عکس ها از کنارشون بی تفاوت عبور میکردم.

تا اینکه صدای مهیب پروازشون به عرش از فرسنگ ها اون ورتر به

گوشم رسید و تازه فهمیدم سردارحسن تهرانی مقدم یه روزی

سر کوچه ما  زندگی میکرده و هر روز اروم و بی صدا میرفته و می اومده...

بدون این که بزاره  صدایی من و امثال من و ناراحت کنه......